ابر ميگريد، بيا پيمانه را خندان کنيم جام را با جلوة خورشيد ميرخشان کنيم اين زمستان سياه و ساکت و يخ بسته را با ورق گرداني اين بزم، تابستان کنيم منهدم سازيم فوج فتنه و آشوب را با مدد از مي بناي درد را ويران کنيم قامت افسرده حالي را خم اندازيم ما عقل را در بيکران عشق سرگردان کنيم خستگي را رانده با جامي و با جام دگر پهندشت آرزو را پهنة جولان کنيم پير غم را باز امشب از سر مستي شباب با همه گردنکشي بردار آويزان کنيم خرم آباد 1/11/1356