من ز چشمان تو جام عشق را نوشيدهام وَز نگاه تو، پيام عشق را نوشيدهام گوي چوگان هوس ديگر نميگردد سرم زهر تيغ انتقام عشق را نوشيدهام همسفر با کاروان پاکبازان روز و شب زير و بالاي مقام عشق را نوشيدهام سينه چاکان غمت را گوشه گيري عيب نيست در قعود خود قيام عشق را نوشيدهام از همان ساعت که گشتم با فراقت آشنا لذّت عيش مدام عشق را نوشيدهام تيشة فرهادم و در بيستون زندگي بيلب شيرين کلام عشق را نوشيدهام قهرمان بيرقيب قصة ناکاميام پابه پاي غم تمام عشق را نوشيدهام شهره در ديوانگي گشتم به دوران شباب هم حلال و هم حرام عشق را نوشيدهام