تفسير نگاه تو، پريشاني من بود حسن تو حکايتگر حيراني من بود در قاب دو چشمان سياه تو، مجسّم از روز ازل بيسر و ساماني من بود صد نقش به ره ديدم و از راه نرفتم نقش غم عشق تو به پيشاني من بود سوگند که با آن همه کمرنگي اميد ياد تو چراغ شب ظلماني من بود صهباي خيال تو مرا زنده نگه داشت سوداي تو سر خط گرانجاني من بود چشم سيه شير شکار تو، غزالم انگيزة يک عمر غزلخواني من بود هم صحبت تنهايي شبهاي شبابم رؤياي تو و گرية پنهاني من بود