تصوير آه

← بازگشت به فهرست اشعار

آمدي روزي که دل دولتسراي درد بود شهر عيش و شادماني خالي از شبگرد بود آمدي روزي که از بيداد گلچين خزان کشتزار آرزوهايم، سراسر، زرد بود آمدي روزي که از درياي بي پايان درد موج بنيان کن نصيب جان غم پرورد بود آمدي روزي که در کام شراري سينه سوز بر لب خشکيده ام تصوير آهي سرد بود هيچ کس جز غم، نمي پرسيد حالي از شباب در شب بي همزباني، ناله هم نامرد بود