به دلم گشت که يار آمدنيست بخت با من به، کنار آمدنيست به دلم گشت که در مسلخ عشق سَرِ ما نيز به دار آمدنيست با دلم دوش نسيمي ميگفت که بر اين دشت سوار آمدنيست عشق در گوش دلم زمزمه کرد که خزان پا به فرار آمدنيست باورم گشت پس از اين همه سال به دلم باز قرار آمدنيست باورم گشت که از دولت عشق شاخ بي برگ به بار آمدنيست با شکوفا شدن نسترني فصل زيباي بهار آمدنيست باورم گشت به ديدار شباب باز آن چشم خمار آمدنيست