ايران وطنم

← بازگشت به فهرست اشعار

سبو و ساقي و صهبا و نقش جام از تو شکوه و منزلت و مستي مدام از تو قسم به نام تو ايران که هيچ نامي را نخواهم اَر که نباشد نشان و نام از تو به عمر خويش نخواهم که بشنوم سخني به گوشم اَر نرسد روز و شب، پيام از تو ز سر خماريم هرگز به در نخواهد شد نباشد اَر به کف من شراب و جام از تو نبود نقش تمدّن به جاي جاي جهان نمي‌گرفت اگر روزگار وام از تو گرفته اند قوانين هماره، در همه جا براي نظم اُمور بشر، قوام از تو زمانه بود، زمان سقوط قوم عرب گواه صادقِ نيکوترين مرام از تو به گاه سجده آنان به بُت چه شيرين بود زجام مِهر خداي يگانه، کام از تو بزرگ بودي و تاب ترا نيارستند به عزم آن که ستانند اين مقام از تو ره صعود ترا شرق و غرب سد کردند يکي شدند به آهنگ انتقام از تو به قدر ذره اي امّا نگشت کم به جهان شکوه و سروري و عزّ و احترام از تو تو بوده‌اي و تو هستي، تو باز مي ماني درفش فخر بود بر فراز بام، از تو قسم به شور شبابم که تا ابد ماناست به جاي جاي جهان آخرين کلام از تو