اي جواني

← بازگشت به فهرست اشعار

اي جواني، کاش يک بار دگر مي‌ديدمت چون عزيز از سفر برگشته مي‌بوسيدمت در سياهي‌ها به دنبال تو مي‌گردم، هنوز اي زلال زندگاني کاش مي‌نوشيدمت دست من کوتاه و پاي تست بر نخل بلند کاش يکبار دگر از شاخه‌ها مي‌چيدمت اي بهاري گل چه مي‌شد گر به کام دل شبي در سرآغاز خزان عمر مي‌بوييدمت کاش مي‌شد تا غروب لحظه‌هاي واپسين مثل جان بر تار و پود جسم مي‌پيچيدمت غافل از کوتاهي عمر تو بودم، اي دريغ کاش با پيمانة خواهش نمي سنجيدمت اي پرستوي مهاجر، باز مي‌گشتي اگر عطر يک دنيا غزل در راه مي پاشيدمت بار ديگر کاش اي رؤياي شيرين شباب يک شب از کنج لبي رندانه مي دزديدمت