اهواز

← بازگشت به فهرست اشعار

اگر دل را سر پرواز باشد چه شهري خوشتر از اهواز باشد مرا عمريست تا رؤياي کارون سبب انگيز سوز و ساز باشد جـدا از چشمِ نخلستانِ ساحل درِ غمهـا بـه رويـم باز باشد مرا اين سرزمين گرم و گيرا کُنام عشق و کوي راز باشد به چشمم چهرة رؤيايي آن چو روي شاهدان طنّاز باشد در آن شهري که ماه آسمانش خجل از ديدن مهناز باشد چو بالاي بلند زهرة او کجا سروي بدين حدّ ناز باشد ثريايي که من ديدم در آنجا به کوي حُسن، بي انباز باشد زند چون زخمه کارونش به ساحل هزاران سوز در آن ساز باشد به شبهاي شبابم مي‌کشاند سخن گفتن، گر از اهواز باشد