تيري که از طريق نگاه تو پر کشيد پر بر قرارگاه دِلم، بيخبر کشيد قلب سپاه سينة تنگ مرا شکست تيري که از طريق نگاه تو پر کشيد پـيـراهن دريـده ز رسـوايـي مـرا نگرفته کام بر سر هر رهگذر کشيد با تو به هر طريق که نزديکتر شدم کارم به کارگاه جنون بيشتر کشيد در جام باورم تو زهر خُم که ريختي بيچاره در هواي تو لاجرعه سر کشيد ايـن بارِ درد را دِل زود آشنـاي من از گردش نگاه تو، بيدادگر کشيد مرغ دِل شباب، عليرغم ميل خويش بيآب و دانه از لب بام تو پر کشيد