چهار فصل خاطرات

← بازگشت به فهرست اشعار

لبت از باده سُکر آويزتر بود زِآتش برق چشمت تيزتر بود ترا هر عضو، از اعضاي ديگر به دِل بردن هوس انگيزتر بود به قصد هستي من، تيغ نازت ز شمشير قضا، خونريزتر بود دو چشمان درشت و آسمانيت ز اقيانوس شور انگيزتر بود غمت در چهار فصل خاطراتم ز هر پاييز، رنگ آميزتر بود در آغوش تو، ايام شبابم ز هر گل بوته، گل آويزتر بود