يغمايِ عشق

← بازگشت به فهرست اشعار

ز آهن قلبت نديدم هيچ آهن‌تر در عالم وز تو اي زن نيست، آري نيست نازن‌تر در عالم با تو من دست وفا دادم، تو با من عهد بستي ديدم امّا نيست از تو، عهد بشکن‌تر، در عالم دوستت از جان شيرين بيشتر مي‌داشتم، من دشمني، امّا نديدم از تو دشمن‌تر، در عالم از به يغما رفتن احساس و عشقم، باورم شد نيست بين راهزن‌ها از تو رهزن تر در عالم گوي سبقت بُردي از طوطي به ناسنجيده گويي در زبان بازي نديدم از تو سوسن‌تر در عالم با تو گفتم باز خواهد گشت شبهاي شبابم نيست ز ابر آرزوهايم، سترون‌تر در عالم