يار سفر کرده

← بازگشت به فهرست اشعار

پا پيش بنه، دست در آغوشم کن گلچينِ گُلِ باغِ برو دوشم کن بر تار دِل شکسته‌ام، چنگ بزن لب باز کن از هم، همه تن گوشم کن در من بچگان نم نمک از تاکِ تنت خالي مگذارم، خُمِ سرجوشم کن بي‌تو تنم از آتش تب مي‌سوزد دستي به سرم کشيده، خاموشم کن سر تا به قدم، باده بينگار، مرا در جام ‌لبت بريزم و نوشم کن بر باد بده زلف پريشانت را بيگانه زِ دين و دانش و هوشم کن ناکرده گنه، به کيفرِ دامن پاک آتش به دِلم فکن، سياووشم کن برگرد به خانه‌ات، سفر کردة من پيش قدمت دوباره چاووشم کن يخ بست تنم، برهنه مگذار مرا تن را به تنم رسان و تن پوشم کن برگرد و به رسم روزگاران شباب شب تا به سحر، دست در آغوشم کن