اي به رگهاي نگاهم گشته جاري روز و شب تا به کي نالم ز هجرانت به زاري روز و شب باغ سبز خاطراتت را به دنياي خيال ميکنم با بارش اشک آبياري روز و شب رفتي و پيوسته پلها را شکستي پشت سر گريهام خون گشت زين چشم انتظاري روز و شب باختم من، باختم در نرد عشق و زندگي ساختم در زندگي، با بد بياري روز و شب بس که بر دِل وعدة دور و دروغين دادهام ميکشم بر دوش بار شرمساري روز و شب خاطرات لحظههاي با تو بودن هم نکرد دور دِلگير خزانم را بهاري روز و شب ميکشم بردِل کنار نقش ايام شباب طرح چشمت را به رسم يادگاري روز و شب