هفت سين خانة من درغم سيماي تست رو به هر سو ميکنم، خالي در آن سو، جاي تست کاش از دِلبستگي هايم، خبر مي داشتي زندگاني کردنِ من، بي تو با رؤياي تست فصل گل شد، سرو جويان، رو به شيراز آورند سروِ نازِ بوستان عشق من، بالاي تست شمع خاموشم، فراموشم، زِ چشم افتادهام روح برتن آورم، آغوشِ آتشزاي تست مهربانتر با تو از من نيست، باور کن، بيا مردم چشمان من، مشتاق خاک پاي تست گفتي از دين خود و دنياي خود، با من بگو دين من دين تو و دنياي من، دنياي تست بازگرد و بازگردان، شور و حالِ رفته را کودک بيتاب دِل ديوانة لالاي تست از خماري، صد خُم سر جوش مي، دورم نکرد چارة دردِ خُمار من لب ميناي تست گرچه بشکستي دِلش را، هيچ ميداني شباب دوستت دارد، ترا مي خواهد و شيداي تست