باز سالي شد و شد نيمة مرداد دگر کوک شد ساز غزل مرثية ياد دگر رفت شصت و دومين سال ز عُمر من و شد باز هم موسم سر دادن فرياد دگر داغ شيرين شدن کام به دِل ماند مرا زنده شد خاطرة حسرت فرهاد دگر سال بگذشت و عروس غم و اندوه نبست جز براي دِل من، حجلة داماد دگر باز هم از گذر عُمر، نسيمي، نوزيد باز من ماندم و دِل ماند و غم آباد دگر بيت بيت غزلم بارقة پژواکيست پر کشيده به دِل از بارش بيداد دگر جز غم و درد نشد بهرهام از دور شباب دِل چرا خوش کنم اي دوست به ميلاد دگر مرداد ماه 1384