نماز عشق

← بازگشت به فهرست اشعار

مه بي‌مهر من برگرد و روشن کن سرايم را دگرگون با نگاهي ناز کن، حال و هوايم را زِ بيداد جدايي با تو بس ناگفته ها دارم به روي سينه ام بگذار سر، بشنو صدايم را خداي عشق من مپسند، سعيم بي صفا گردد مپوشان رو زِ من، مشکن به سنگ جور پايم را قضا گرديد، دور از طاق ابرويت، نماز من بيا تا پيش چشمانت به جا آرم، قضايم را به خورشيد رخت سوگند، بيم از روي شب دارم سيه چون تار گيسويت مکن صبح و مسايم را بيا مگذار تا مزمن شود درد دِل آزاري مرا بر سر بکش دستي، مگير از من دوايم را به باغستان هستي با تو دارم عزم گل چيدن فراموشم مکن، مگذار در گِل دست و پايم را شدم بيگانه با شور شبابم، کاش برگردي ببينم با تو آن گم گشتة دير آشنايم را