صداي پاي تو آيد به گوشم از همه سو بگو چگونه رها گردم از پريشاني چه ميرود به من از رفتنت، چه گويم من چه ميکشم زِ فراقت فقط تو ميداني به دستگيريم آ، تا نرفته ام از دست رسيده وقت رسيدن به خطِ پاياني نيايي اَر پي دِلجوئيم، نخواهي بُرد زِ بعد مردن من سودي از پشيماني ز خاطرم همه چون روزگارِ من، رفتند فقط تويي که به يادم هميشه ميماني قسم به حُسن تو اي پادشاه کشور عشق نهاده قصر دِلم بيتو رو به ويراني چرا قصيدة اندوه پايدارم، را غزال دشت غزلهاي من نميخواني چه گويمت که چه سخت است بي تو بودن من چه شد که دست کشيدي زِ من به آساني قسم به دور شبابم که شد به دار وفا شهيد عشق تو اين شاعر لرستاني