قطعة دوري دير مي‌گذرد

← بازگشت به فهرست اشعار

دور دوري چه دير مي‌گذرد کاش مي‌شد که زود برگردي کاش مي‌شد به قصدِ ديدارم زودتـر عـازم سفـرگـردي بي‌تو از خود خبر ندارم من کاش مي‌شد که با خبر گردي دِلم از انتظار خون گشته است اي شب هجر خون جگر گردي چون دِل دردمندِ من اي شب وارثِ دردِ مستمـر گردي جان به لبهاي من رسيد اي شب چه شود شاهد سحر گردي مثل برگشته بخت من چه شود اي شب از راه رفته برگردي با شباب شب آشنا، اي شب مهربان کاش، بيشتر گردي