قابي بر ديوار

← بازگشت به فهرست اشعار

باز هم راه پريشان خاطري، هموار شد بي‌سر و سامانيم بار دگر، تکرار شد باز هم من ماندم و بُن بست‌هاي بي‌شمار بار ديگر پيش رويم، هردري ديوار شد باز هم بازيچة تقدير بازيگر شدم بـاز، بـارِ درد، بر دوشِ دِلم آوار شد کشتي تدبير من، بار دگر در گل نشست با تمامِ هوشياري، چاره‌ام نـاچـار شد باز هم سنگ ستم، ميناي عيشم را شکست بار ديگر هم، سر احساس من، بردار شد باختم يک بار ديگر، در قمار زندگي نَقل رسواييم، نُقل محفل اغيار شد از شبابم، غير نام بي‌مسمايي نماند نقش بر جا مانده از او قاب بر ديوار شد