پرم را با پيامي باز گردان مرا مست از مي پرواز گردان مگو ديگر مجالي نيست باقي بيا و عشق را آغاز گردان دوباره در سراي ساکت من صدايت را طنين انداز گردان به قدر يک نفس با من نشستن مرا با بوي گل دمساز گردان بيا در قاب چشمم با شکفتن شکوه حسن را ابراز گردان مرا بانوش نازت بينياز از شراب خُلَر شيراز گردان بساط زندگي را، بار ديگر بنا با رقص و با آواز گردان بيا حال و هوايم را دگرگون به افسون سلاح ناز گردان سکوتم در سرودن راز ناک است حضورت را کليد راز گردان هر آنچه بردي از من ناز شصتت دِلم، تنها دِلم را باز گردان نگار ناز خوزستاني من کرج را بهر من اهواز گردان شباب گوشة عُزلت نشين را همان شوخ غزل پرداز گردان