شب و سکوت

← بازگشت به فهرست اشعار

شب و سکوت، شب و انفجار تنهايي شب و ستارة دنباله دار تنهايي شب و سناريوي بازتاب بازي مرگ طناب و تخته و جلاد و دار تنهايي شب و شکست سکوت شکستنم در خويش شب است و زمزمة آبشار تنهايي کسوف مستمر مـاه، در تمامـي شب رها چو خاطر من، در مدار تنهايي شب و صداي شکستن، صداي ساز سفر شب است و کوپه و کوچ قطار تنهايي پريده رنگ و پريشان، مسافري تنها به حال پرسه زدن در ديار تنهايي شب و هناسة سرد و نگاه مانده به در درخت پير نشسته، به بار تنهايي شب است و توطعة طرح يک ترانة تلخ و کوک زير و بم سيم تار تنهايي مُرور خاطرة يک بهار بي‌ برگشت خـــزانِ خستگي روزگـــار تنهايـــي شب و غروب و جلاي جوانه هاي اميد شب و طلــوع تمــام بهـــار تنهايــي و شعر من که به ساز غزل نمي‌خواند مگر به زخمة نقش و نگار تنهايي شب است و شوق طلوع طليعة خورشيد شب و هــواي خوش انفجـــار تنهايي شب است و تندر و توفان و موج و ماسه و سنگ و سوز ساحــل دريــا کنـــار تنهايــي شب است و نقش خيالي ز خاطرات شباب چو سايه‌هاي رها در غبـــار تنهايــي