سوخت تنم

← بازگشت به فهرست اشعار

ديشب به خدا، شب همه شب سوخت تنم دور از تنت از شدّت تب، سوخت تنم بـر گونـة من شعلـه، گـل انداخـته بـود چون نارِ فتاده بر حَطَب، سوخت تنم پيچيده به دور گردنم، مي‌ديدم حبلـي همـه از جنس مَسَد، سوخت تـنـم انـگار بـه نفـريـن خـدا، گـرديـدم همپالـگـيِ ابولهب، سـوخت تنـم کـارم ز فغان و داد و فريـاد گـذشت تـا مرحلة بستـنِ لب، سوخت تنـم ديـدار تـو آن روز بـه آن حال پريـش در انجمـن شعـر و ادب، سـوخت تنـم دِل کنـدنت از دِلم به يغمـاي شبـاب گـرديـد تمـام، زيـن سبـب سوخـت تنم