سفر کرده

← بازگشت به فهرست اشعار

اي که ياد تو شده، زينت آغوش دِلم تشنة زنگ صداي تو بود، گوش دِلم اي سفر کردة من، کي زِ سفر مي‌آيي بال بگشوده پي ديدنت، آغوش دِلم بيم آن دارم، از اين در، به سلامت نرود با چنين آتش سوزنده، سياووش دِلم تشنة جرعة جاري نگاه لب تست بي تو، با ياد تو، اين بادة غم نوش دِلم نوبهاريست که دور از تو، زمستان شده است نيست جز گرمي ديدار تو، تن پوش دِلم بي‌طلوعت، خبر از آمدن روز، نبود شب يلداي دگر گشت، شب دوش دِلم در نگاه تو چه سحريست، که با ديدن تو پر کشد شور شباب از خُم سر جوش دِلم