اي قلب سخت سنگي تو، بيستون من گُل کرده بيحضور جواني، جنون من در خواستگاه وصل تو، همراهيم نکرد اقبال، اين ستارة سر واژگون من دانم که کوه صبر مرا، آب ميکند اين آتشي که شعله کشد از درون من بوي وصال گر نوزد از ديار دوست درمان پذير نيست دِل پر ز خون من من بودم و ضمير تو در پي، اگر نبود ميباخت بي تو قافيه را ميم و نون من با من بگو، بگو که چه ميخواهد اي حبيب روح بهانهجوي تو زين آزمون من تو رَوحِ، رُوح فزاي شبابي، بگو به من بي رِ و واو و ها چه کند تا و نون من