هرچند که شايستة عشق تو نبودم نقد دِل خود را به تو تقديم نمودم زنگ غم دوران جدا بودنمان را با شوق رسيدن به تو از سينه زدودم جز طاق دو ابرو و طنين سخنت را هر جا گذر افتاد، نه ديدم، نه شنودم در هر غزل و قطعه و هر بيت و ترانه يک عُمر، تو را با همه احساس سرودم سوگند به ياد تو، که تا هست به يادم بي يـاد تو هـرگز، پـر و بـالي نگشودم ساز غزل ناب من از کوک نيفتد تا چنگ زند ياد تو در تار وجودم بگذار به شوق تو شباب دگري باز ققنوس صفت، سر زند از آتش و دودم