نگارم، بيا عشوه آغاز کن در عيش را بر دلم، باز کن نيازم به ناز تو افتاده است خريدار نازت منم، ناز کن پرستوي من از سفر، باز گرد دلم پر گرفته است، پرواز کن به ناز نگاهي دل و دين رُبا بساط طرب را زِ نو ساز کن به امداد انفاس عيسائيت بِدَم در تنم روح و اعجاز کن تو اين کلبة ساکت و سرد را طربخانة رقص و آواز کن بزن زخمه بر تار طبع شباب دگر باره اش نغمه پرداز کن