تو هموني که ميگفتم، او هميشه با منه تو هموني که ميگفتم دِلمو نميشکنه تو هموني که ميگفتم، تا نفس رو سينه شه منو تنها نميزاره، دِل ز من نميکنه تو هموني که ميگفتي، کفتر بام تواَم اگه دونه هم ندي، هميشه تو دام تواَم تو هموني که ميگفتي، تا نفس رو سينه مه مرغ دستاموزتم، عاشقهتم، رام تواَم تو هموني که به من اميد موندم ميدادي شور و حال گفتن و هواي خوندن ميدادي تو هموني که به چشمام با نگاه عاشقت فرصت درد دِل و نامه پروندن ميدادي تو ميگفتي، خونة فردا رو باهم ميسازيم خونهمونو، او وَرِ پرچينايه غم ميسازيم تو هموني که ميگفتي، با صداي خندهمون اشکو آتيش ميزنيم، پشت غمو خم مي سازيم تو هموني که ميگفتي، بي تو هيچ جا نميرم تا نباشي تو به گلگشت و تماشا نميرم اگه دنيا را بگيرن، اگه دنيا رو بدن بي تو حتي به بهشتم، تک و تنها نميرم يادته بهم ميگفتي که تو دنياي مني تو هموني که تو بيداري و رؤياي مني يادته به من ميگفتي بي تو هيچي نميخوام تو فقط دِل خوشي امروز و فرداي مني ساده دِل بودم و بازيچة دست تو شدم تو شدي باده و من باده پرست تو شدم دوتا چشمون تو شد ساقي و ميخونة من من شدم ساغر و ساغر کش و مست تو شدم تو چه زود از تو و عشق تو جدا کردي منو تا شدم محو جمال تو، رها کردي منو تو خودت خوب ميدوني بي تو نميخوام بمونم رفتي از پيشم و با غم آشنا کردي منو تو چه زود امّا بساط عيشمو، به هم زدي رفتي و با رفتنت دنيامو رنگ غم زدي بي تو روزا ديگه آفتابي نميشن، ميدونم رفتي و شبهاي اندوهو برام رقم زدي ميدونم ديگه منو، مثل او وقتا، نميخاي قول اُومدن ميدي و سر ِقولت نميآي مثل او وقتا ديگه، هر جا که باشيم من و تو تو منو بين همه، ديگه با چشمات نميپاي تو منو تنها گذاشتي، برو هر جا که ميخاي رو دِل من پا گذاشتي، برو هر جا که ميخاي مثل او شبهاي رؤيايي و روزاي شباب منو با غمها گذاشتي، برو هر جا که ميخاي