رباعي‌ها

← بازگشت به فهرست اشعار

چون آب روان به رود و چون باد به دشت هفتاد و چهار سال هستي بگذشت هر دم به اميد دمِ ديگر، دردا يک دَم به مُراد دِلِ من دُور نگشت سال نود و شش شد و شد نيمة مرداد هفتاد و چهار سال من، رفت به باد يک جام طرب بر کف من ساقي دهر تا زنگ غمم زِ دِل زُدايد، ننهاد فالي زدم از دفتر و ديوان شباب گوينده بدين گونه مرا داد، جواب روز و مه و سال تو شود، به، خوش باش ره، بر رُخ ماهت نزند، رنج و عذاب کرج 15/5/1396