رؤياهاي شيرين

← بازگشت به فهرست اشعار

نمي‌داني کجا بودم، نمي‌دانم کجا بودي ولي با روح سرگردانم عُمري آشنا بودي تو اي شيواترين تعبير رؤياهاي شيرينم هميشه چون جواني از جهان من جدا بودي ترا اي نوش دارو بعد مرگ خود نمي‌خواهم جدا از من چرا روزي که مي‌جستم ترا بودي تو اي افسانه اي خاتون قصر آرزوهايم سوار آن نجيب اسب سپيد باد پا بودي چه مي شد بعد عُمري از زبانت مي شنيدم من در ايامي که مي‌گشتم به دنبالت، کجا بودي تو را در هر دو بيتي، هر غزل، هر قطعه مي‌ديدم تو ليلي آفرين خاطري مجنون سرا بودي چگونه بي تو ماندن را ندانستم، نمي‌دانم تو در تقدير من تفسيري از راز بقا بودي اگر از سبزه و گل، از جواني و جنون گفتم تو در پروازگاه خاطر طبعم، رها بودي اگرچه ديدمت در انتهاي راه، باور کن شبيه سايه با من همسفر از ابتدا بودي نمي‌ديدم ترا بي پرده در شور شباب، امّا هميشه با غريب آهنگ سازم همصدا بودي