کاش ميدونستم اينو، با کي دارم سر ميکنم خستگي هامو زِ تن، با کي دارم دَر ميکنم کاش ميدونستم اينو، زندگي از من چي ميخاد خودَمو گول ميزنم يا اُونو باور ميکنم نميخام رو گردة هيچ کَسي آوار بِمُونم هيچي از هيچکي نمي خام که بدهکار بمونم چي ميشه اگه خودم مشتري خودم بشم نميميرم اگه عُمري بيخريدار بمونم دارم آروم آروم آروم از خودم جدا ميشم بي خود از خود ميشم و تو بيخودي فنا ميشم دوس دارم داد بزنم، امّا صِدام در نميياد طعمة يه مرگ تدريجي و بيصدا ميشم دست و پا ميزنم امّا دارم هي فرو ميرم روز و شب بيخودي هي دارم سراغ او ميرم آرزو يه حرف مُفته، نميدونم چرا من سر به سنگ اُومده هي دنبال آرزو ميرم حالا نون دست من فطير و بيمايه شده گفته و نوشتههام، قُراُون بي آيه شده حالا ديگه اي روزا حرف و حديث من و او قهر و ناز کردِناي او کودک و سايه شده چي ميشه، مي شد اي دردارو فراموش بکنم اي آتيش دِلَمو يه جوري خاموش بکنم چي ميشه، مي شد يه بارم که شده تو زندگي حرفي ديگه، جاي حرفاي دِلو گوش بکنم نازِ بي جا کشيدن داره خرابم ميکنه ريزه ريزه، ذره ذره، داره آبم ميکنه اي دِل هرزه و هر جايي من يواش يواش داره دور از دور شيرين شبابم ميکنه