دير آمدي

← بازگشت به فهرست اشعار

آمدي جانم به قربانت، ولي دير آمدي در شبي کز روزگاران گشته‌ام سير آمدي لحظه‌اي پرسيدنِ حالِ پريشانِ مرا بي‌وفا، بهر چه با يک عُمر تأخير آمدي در جواني مردم چشمم به دنبال تو بود حال کز چشم انتظاري گشته‌ام پير آمدي ديرگاهي بود تا در خواب مي‌ديدم ترا خواب من را دير، خوب من به تعبير آمدي در خزان روزي که مي‌داني ندارد، نازنين نوشدارويت به حالم هيچ تأثير آمدي سنگدِل اکنون که اين ناکوک ساز زندگي مي‌نوازد کوچ را در پردة زير آمدي اي ز حالم بي خبر، حالا که مي‌بيني مرا زير بار نامرادي‌ها، زمين‌گير آمدي نازنين اکنون که غير از واژة بدرود نيست بر دو روز باقي ايام تفسير آمدي اي نسيم آرزو روزي که اين تار سپيد مي‌کشد پرواز را در گوشم آژير آمدي در زمستاني که سوز نالة شبگير من مي‌کند خون در دِل زال فلک شير آمدي در شبي کاين چنگي پير پريشان مي‌زند آخرين مضراب را بر تار تقدير آمدي بي‌وفا در دير هنگامي که دست روزگار بست بر پاي دِلم از درد زنجير آمدي سوختم، آتش گرفتم، آب گشتم از فراق تا شدم در کورة اندوه، تبخير آمدي خاطر آراي خيالم، در گذرگاهي که بست چرخ بازيگر به رويم راه تدبير آمدي اي غزال دشت آمالم در ايامي که نيست از بد دور زمان در ترکشم تير آمدي ماه بي‌مهرم به هنگامي که جلاد اجل مي‌کند در پيش رويم رقص شمشير آمدي بي‌وفا روزي که کلک دست نقاش ازل مي‌کشد داغ شبابم را به تصوير آمدي غزل «دير آمدي» را با الهام گرفتن از غزل معروف استاد شهريار «ولي حالا چرا» و انتخاب و استقبال جزء اول مصراع اول غزل ايشان سرودم. کرج 18/10/1380