تلخي خاطرههايي که به خاطر دارم سر راحت نگذارد به زمين بگذارم بس شکستند دِلمرا به جفا دِل شکنان عهد بستم که دگر دِل به کَسي نسپارم اي دوست، دِل از غيبت کبراي تو تنگ است برگرد که بودن، به کنار تو، قشنگ است تا هستم و هستي به ديارم گذري کن با اين گذرِ عُمر، کجا جاي درنگ است