دِل هرجائي من

← بازگشت به فهرست اشعار

من خانه خراب دِل هرجائي خويشم سرگشته به پاي سرِ سودايي خويشم عُمريست که در صحن نمايشکدة عشق بازيگر روي سن رسوايي خويشم کس گرد غم از گونه زردم نزدايد خجلت زدة ديدة دريايي خويشم من غير پريشان شدن از جمع نديدم دِلباختـة عالـم تنهايـي خويشم بگذار به پاي دِل از اين بيش بسوزم آتشکدة عشق اهورايي خويشم صد شکر، که بر گردن من دين کَسي نيست شرمندة يک عُمر، شکيبائي خويشم سوگند به شيريني شبهاي شبابم شوريده‌ترين شاعر شيدايي خويشم