خانة دِلتنگي‌هام

← بازگشت به فهرست اشعار

به چه دِل خوش کنم، اين عُمر، و بال است مرا زنده بودن، به خدا خواب و خيال است مرا به وفايي که قديمي شد و از ياد برفت ديدن يک دم بي‌درد، محال است مرا هر صدايي که ز هرگوشه، به گوشم برسد نيست آواي طرب، زنگ زوال است مرا صحبت مردم بي‌درد، در اين دور خراب هر دم افزونگر يک گونه ملال است مرا اين که مردم، به چه دِل بسته و دِل مي‌بندند ديرگاهيست که پيوسته، سئوال است مرا در حصـار قفس خانـة دِلتنـگـي‌هام نازم اين شعر، که تنها پروبال است مرا لحظه‌هائي که غزال غزلي، مي‌گذرد به گذرگاه دِلم، لحظة حال است مرا نگران نيستم از طي شدن عهد شباب گذر روز و شبان، پيک وصال است مرا