بنشين که براي تو بخوانم غزلم را وز عطر کنار تو کنم پُر بغلم را پا بر سر چشمان ترم گر بگذاري در پاي تو ريزم، همة ماحصلم را با رفتن تو مرگ به ديدار من آمد با آمدنت دور بگردان، اجلم را برگرد و بخوان از نگه بيرمق من غمنامة بر جاي زِ روز ازلم را تا کي غم دِل با در و ديوار بگويم بگذار که تا با تو بگويم، متلم را بگذار به يک بوسه شيرين زِ لبانت لبريز کنم جام تهي از عسلم را با ديدن و ناديدن تو شادم و ناشاد دِلگيرتر از حوت مگردان حَمَلم را دِلبستة مهرِ تو زِ دوران شبابم زين بيش مکن خسته دِل بي بَدَلم را