گفته بودم تو هماني که دِلم ميخواهد تو ولي بهتر از آني، که دِلم ميخواهد نيست جز نقش تو در قاب نگاهم شب و روز تو به جان تو چُناني، که دِلم ميخواهد با خيال شب وصل تو دِلم، بگذارد پا به اوج هيجاني، که دِلم ميخواهد خاطرات تو، مرا زنده نگه داشتهاند در همان خط امانـي که دِلم ميخواهد ياد تو زخمه زن ساز غزلهاي من است با همان ذهن و زباني که دِلم ميخواهد آرزويم همه يک بار دگر ديدن تست بـا نـگاه نگـرانـي که دِلم ميخواهـد تـا تـو هستي، نشـود دور شبـابم سپري تو همان رَوح روانـي که، دِلم ميخواهـد