بوسه باران

← بازگشت به فهرست اشعار

مي‌نويسم روي قلبم، نام زيباي تو را تا نگيرد، در دِل من، هيچکس، جاي تو را شور و شوق زنده بودن را ز سر خواهم گرفت بارور بينم اگـر، بذرِ تماشايِ تو را گر شبي با خنده بگشايي، لبي بر روي من بوسه باران مي‌کنم، تا صبح، لبهاي تو را مي‌شوم نقاش و بر بوم نگاهم، مي‌کشم نقشي از چشمان شور انگيز و شهلاي تو را با همه چشم انتظاريهاي طاقت سوز، باز دوست دارم، وعدة امروز و فرداي تو را گر قدم را رنجه فرمايي به ديدارم شبي مي‌نهم بر روي چشمان ترم، پاي تو را مي‌کنم شيريني شورِ غزلهاي شباب با تمام تلخ کامي‌ها، تمناي تو را