بهار آمد و بي تو، مرا بهاري نيست بيا که بي تو، مرا با بهار کاري نيست مرا که کشتة عشقم، به خويش وامگذار قرار من تويي و بي توام قراري نيست قسم به چشم تو، چشمم به راه تست هنوز و بي تو هيچم از اين عُمر انتظاري نيست به خنده گر نشود باز، غنچة لب تو حديث فصل شکفتن به جز شعاري نيست گل هميشه بهارم، بهار ميگذرد به سايه روشن اين عُمر، اعتبـاري نيست در اين زمان کـه ز پـا اوفتـادهام برگرد بيـا که بي تـو مـرا دِل بـه هيچ ياري نيست گـذر بـه بـاغ خزانديـدة شبـابم کن کنون که بر سر هر شاخه برگ و باري نيست