بر سر دوراهي

← بازگشت به فهرست اشعار

سخت، آسان، سايه، روشن، گرم، سرد بي‌تحرک بر دوراهيهايِ درد روزها، شب‌ها، در اين انديشه‌ام با چه بايد کردها، بايد چه کرد گاه از بهر رهايي، راه نيست وز پس هر چاله، غير از چاه نيست نيست تا با ناله سودايش کني در بساطت هيچ، حتّي آه نيست بخت آن روزي که بختک مي‌شود نانت آجر، آبت آهک مي‌شود گر چه ليلاجي به طاس انداختن باخت بر پيشانيت، حک مي‌شود