ما مي شکنيمان کمرِ اين کُرونا را تا نشکند او بيشتر از اين دل ما را ما نسلّ به جا ماندهاي از رستم زاليم جا دارد اگر بر هنر خويش بباليم از طايفة کاوه آهنگر گُرديم مُرديم ولي سر به زبوني نسپرديم آرش دل و کوروش وش و يعقوب نشانيم ما وارث نان و نمک و تير و کمانيم ما پشت بسي لشکر جرّار شکستيم ما راه به اسکندر خونخوار ببستيم چنگيز ثنا گفت به خوارزم شه ما تيمور کم آورد به پيش سپه ما سعي همه در کشتن ما بيثمر افتاد با بودن ما حملهور از در به در افتاد خوش باش که نيروي خدايي به تن ماست برخيز پي رزم، که ايران وطن ماست از علم مددجوي و توکّل به خدا کن پيروز شوي، دامن ترديد رها کن اميد، به هر حادثه، اکسير توان است نوميد مشو، پير به اميد جوان است برخيز و نگاهي به پرستار جوان کن با ديدن اين منظره، تزريق توان کن در بيشة پروا، همه چون شير نشسته است در اوج خطر، در به رخ خويش نبسته است الگوي من و تو، اگر اين شير، بگردد اين تازه بلا نيز، زمينگير، بگردد اي دوست به تو اين سخن از سوي شباب است با همت ما خانة اندوه خراب است (کرج عصر دوشنبه 20/12/1398 دوران قرنطينه)