اعجاز عشق

← بازگشت به فهرست اشعار

ديريست که دِلباختة ناز تو هستم مست از نگه نرگس غماز تو هستم در دشت خيالم تو همان طرفه غزالي من آن دِل و دين داده غزلساز تو هستم پوشيده مدار از دِل من راز دِلت را من همسفر و همدِل و همراز تو هستم برخيز و بزن تار و بخوان بهر دِل من سيراب کنم، تشنة آواز تو هستم دستي بزن و رقص کن و پاي بکوبان يکجا منشين عاشق پرواز تو هستم اي آنکه به کام دِل من شاخ نباتي پندار که من حافظ شيراز تو هستم غم نيست اگر نقد شباب از کف من رفت دِلگرم به عشق تو و اعجاز تو هستم