کاش ميشد چون گذشته، مست و مدهوشت کنم حلقة دِلدادگي را، باز در گوشت کنم کاش ميشد يا بگيرم بار ديگر در برت يا بُرون آيم از اين حال و فراموشت کنم در تب و تاب شب تاريک هجران سوختم اي به دِل افتاده آتش، کاش خاموشت کنم گر چه در پاي خُم يادت ز پا افتادهام آرزو دارم به دستت آرم و نوشت کنم پيش من برگرد با رخت سپيد دِلبري گر نميخواهي که با سوگم سيه پوشت کنم بر دِل پاکم مزن تهمت، مکن سودابگي تـرسم آتشخانـة آه سيـاووشت کنـم پير گرديدم، چه ميشد، مثل شبهاي شباب پاي کوبان، باز هم دستي در آغوشت کنم